لحظه های انتظار ... (پاسخ)

با تو تمام غنچه هایم به گل شکفت
بی تو تمام گل هایم به خاک خواهد رسید

با تو جانم به آینه ها در خود دید
بی تو سنگ ها بر آینه ها خواهد رسید

با تو قلب کوچکم به عشق آزین شد
بی تو عشق به تباهی خواهد رسید

با تو چشمانم به نور آشنا شد
بی تو نور به تاریکی خواهد رسید

با تو رنج هایم به لذت نمایان شد
بی تو لذت بر شهوت خواهد رسید

با تو ماه ها به دقیقه ها می گذشت
بی تو دقیقه ها به سال ها خواهد رسید


با تو فقرم به ثروت می نمود
بی تو حالا ثروتم به فقر خواهد رسید

من پیر ترین مرد دنیا ...

تقدیم به تک ستاره شب هام

سادگی هام و شناختی ؛ از نگاهم قصه ساختی

توی این هوای غربت ؛ رنگ چشمام و نباختی

 

واسه من مثل بهاری ؛ عطر خوب شالیزاری

زیر رگبار شکایت ؛ من و تنها نمی زاری

 

تو دلیل خوب بودن ؛ لحظه ها رو ساده خوندن

تو همه دل گرمی من ؛ تا همیشه زنده موندن

تا همیشه زنده موندن

 

سفر دوباره ی تو ؛ لحظه ی ابری رفتن

چشم تو دوباره دیدن ؛ گل عشق و تازه چیدن

 

من و تو باید بمونیم ؛ قدر بودن رو بدونیم

مثل آهنگ و ترانه ؛ تا ابد با هم بخونیم

 

تقدیم به ماه شب هام

تقدیم به ماه شب هام:

تو خاموشی ؛ خونه خاموشه

شب آشفته ؛ گل فراموشه

بخواب که امشب پشت این روزن؛ شب کمین کرده / روبروی من

تب آلوده ؛ تلخ و بی کوکب ؛ شب شب ـ غربت ؛ شب همین امشب

لایی لایی من بجای تو شکستم ؛ تو نبودی؛ من به سوگ من نشستم

از ستاره تا ستاره گریه کردم؛ از همیشه تا دوباره گریه کردم

لا لا لا آخرین کوکب ؛ لباس رویا بپوش امشب

لا لا لا ای تن تب دار ؛ اشکام و از رو گونه هام بردار

لا لا لا سایه ی بیدار؛ نبض مهتاب و دست من بگذار

 

لایی لایی من بجای تو شکستم؛ تو نبودی من به سوگ من نشستم ...

 

از دل می نویسم

امشب حال دیگری دارم

شوق و اندوه

شنیدن صدای گرم تو / ملال دوریت

دلم هوای گرمای نفسهای تو رو داره / چشام منتظرن برای دیدن تو

یادم می یاد اون غروب شاد و اون شب پر شور و اون صبح غمگین

صبحی که رویای با تو بودن رو ازم گرفت

یادم میاد از اون گربه دم بریده

یادم میاد از اون چایی نخورده

یادم میاد از اون نون بستنی نخورده

از اون (رانی) که سینما رو بهم ریخت

نمی دونی دلم چه حالی داره / وقتی صدای تو رو نداره

نمی دونی سخت برام دوری تو / می خوام بیام دیدن تو / اما ...

می خواستم مثل همیشه با زبانم بنویسم / ولی این بار از سادگی دل می نویسم

می دونم قشنگ نیست حرفام ولی امید دارم:

آن چه از دل برآید به دل نشیند.

 

...

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ...

 

ای کاش بودی

ای کاش بودی؛ بودی تا تنها نباشم

 

چه خوب که رفتی

رفتی و سیاهی ِ شب ِ سیاه من را ندیدی

رفتی و غم بی تو ماندنم را ندیدی

رفتی و گسسته شدن آنچه رشته بودم ندیدی

رفتی و باخت زمان من را ندیدی

رفتی و سیاه رویی من را ندیدی

 

وقتی به رفتنت فکر می کردم اندوه در پوست من پوستین می شد

ولی حالا خوشحالم از رفتنت از ندیدنت از ...

خوشحالم که نیستی تا ظلمتم را ببینی

خوشحالم نه برای خودم ... فقط برای تو ...

برای تو که امکان دوباره زندگی کردن داری

برای تو که می توانی عاشق باشی

برای تو که می توانی دوست بداری و دوستت بدارند

برای تو که ...

می خواهم تو را این گونه بخوانم:

عشق من

ولی دیگر عشق ندانم.

 

کلام آخرم

من با تو صادق نبودم

ولی دوستت دارم ...

دوست من؛ کمکم کن ... !

عالمی به کلامی خام می کنم گاهی / بر دست تو می کنم گاهی نگاهی

یه باره دیگه از ابتدا .....

باید برخواست؛ باید حرکت کرد؛ باید برای فردایی بهتر تلاش کرد

این بار با کدام بهانه ؟؟؟

دیگه بهانه ای ندارم !!!

تو نیستی؛ منم نیستم؛ اونایی که فکر می کردم هستن هم نبودن !!!

با کدام بهانه باید ادامه بدم ؟؟؟

تو ؟؟؟

خودم ؟؟؟

فردایی که مثل امروز؛ فردای دیروز بود !!!!!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فقط دروغ بود ....... فردای دیروز دروغ بود ... و فردای امروز ؟؟؟؟؟؟؟

ای کاش بودی ... ای کاش شانه های گرم تو بستر اشک های امروز من بود ....

خواستی که توی همون دیروز بمونی .... نخواستی هم سفر فردای من باشی ...

شکایت تو رو باید به کی بکنم ؟؟؟

دوست من؛ شاید فهمیده باشی؛ شرم دارم از روبرو شدن با تو؛

نتونستم کمکت کنم ولی کمکم کن !!!

عالمی به کلامی خام می کنم گاهی / بر دست تو می کنم گاهی نگاهی